کد مطلب: 9007 تعداد بازدید: ۸۵۷

شیون در کربلا

یکشنبه ۱ دى ۱۳۹۲

اربعین آمد و اشكم ز بصر می‏ آید
گوییا زینب محزون ز سفر می‏ آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر می‏ آید
صامت بروجردی

کاروان اربعین
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ‏ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ‏ام
از در و دیوار عالم فتنه می‏ بارید و من
بی ‏پناهان را بدین دارالامان آورده‏ ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین‏جا با فغان آورده ‏ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ‏ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش‏تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ‏ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آورده ‏ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ‏ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده ‏ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه ‏ای از درد دل را بر زبان آورده ‏ام

محمدعلی مجاهدی